سلام دوستان
نمی دونید امروز با چه بغضی سر رایانه نشستم و این مطلب رو می نویسم. امروز روز آخریه که بهترین دوستام رو می بینم بهترین دوستایی که باید اسمشون را تو کتاب رکرد به نام بهترین دوستان به ثبت رسوند.بله
الناز،فائزه،زهرا بهترین دوستای من و امسال سال دوم راهنمایی بهترین سال زندگی ام.دوم دبستان که بودم قرار شد از اون مدرسه برم و دیگه نتونستم سالی بهتر از سال دوم دبستان پیدا کنم و دوستایی بهتر از بچه های دوم دبستان،تا امروز که دوباره اون سال زیبا رو در دستای خودم دیدم ولی حیف که در پایان است.
فکرشم نمی تونم بکنم که دیگه نمی تونم زنگهای تفریح با الناز درس بخونم و سر امتحانات با هم دعواکنیم.
فراموش نمی کنم که چقدر سر فوتسال با فائزه ی عزیزم دعوا کردیم و باهم قهر می کردیم.
ماجرای من و زهرا عزیزم هم که تمومی نداره،حسادت های بچه گانه،پشت سر هم حرف زدن ،ولی شاید بهترین دوستم بود.
هیچ وقت فراموش نمیکنم که من،الناز،فائزه و زهرا چطور سر تیم وفوتبال با ریحانه دعوا می کردیم.
خداکنه سال دیگه بتونم دوباره با همون دوستای عزیزم در کنار هم باشیم یعنی یه رقابت رفاقتانه داشته باشیم.
و امروز هم تو قلک ذهنم برای همیشه به یادگار می مونه.روزی که 4نفر دست در دست هم گریه می کردند ولی معلوم نبود که گریه ی شوقه یا گریه ی غصه.
***
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم،خرده هوشی،سر سوزن ذوقی
مادری دارم بهتر از برگ درخت
دوستانی بهتر از آب روان
وخدایی که در این نزدیکیست.
سهراب سپهری
***
و دوستان عزیزم :
هر کدوم از ما چون فرشتگانی با یک نصفه بال هستیم ، تنها زمانی قادر به پرواز خواهیم بود که باهم باشیم . .
دوستون دارم

به امید دیدار دوباره
تمام شد
نظرات شما عزیزان:
|